سی و یک نما

نقد و بررسی فیلم و سریال

فراخوان دریافت آثار متقاضی حضور دریازدهمین جشن مستقل سینمای مستند ایران

سی و یک نما – صبح امروز یازدهمین جشن مستقل سینمای مستند فراخوان دریافت آثار متقاضی را روی خروجی سایت رسمی خود قرار داد:

بدین وسیله از متقاضیان شرکت در این آیین دعوت شده است تا پس از مطالعه اساسنامه و آیین نامه جشن، براساس اصول تصریح شده نسبت به ثبت نام اینترنتی و تحویل اثر به دبیرخانه جشن اقدام کنند.
متقاضیان از تاریخ ۱۹ خرداد ماه لغایت ۴ تیر ماه ۹۸ فرصت ثبت نام دارند و مى توانند آثار خود را از ساعت ١١ الى ١٧ به دبیرخانه جشن تحویل نمایند.
طبق اعلام فراخوان؛ فیلم‌های مستند ارسالی باید تولید تیر ماه١٣٩٦ به بعد باشند و در دوره هاى گذشته جشنواره شرکت نکرده باشند.
همچنین عضویت یکی از دو صاحبان معنوی یا مادی اثر (کارگردان یا تهیه‌کننده) در یکی از صنوف خانه سینما الزامی است.

متقاضیان جهت اطلاعات بیشتر می توانند به آدرس www.idiaward.com مراجعه کنند یا با شماره تلفن ۶۶۴۷۹۸۷۳-۰۲۱ و ۶۶۴۰۲۲۹۷-۰۲۱ تماس حاصل کنند.
آدرس دبیرخانه: خیابان انقلاب،خیابان وصال شیرازى،نرسیده به طالقانى،نبش کوچه شفیعى،پلاک ٣٠-٢٨(خانه سینما-شماره٢)طبقه همکف
رییس یازدهمین جشن مستقل سینمای مستقل ایران کیست؟
"محمد صوفی" فارغ التحصیل رشته کارگردانی سینما است و در این سالها به عنوان نویسنده،کارگردان، تهیه کننده و مدرس دانشگاه فعالیت کرده است. صوفی در حال حاضر عضو هیئت مدیره انجمن صنفی تهیه کنندگان سینمای مستند ایران است و در سال ۱۳۹۷ عضو هیئت رئیسه دهمین جشن مستقل سینمای مستند ایران بود. او در فاصله سالهای ۸۵ تا ۸۹ مدیر انجمن سینمای جوانان تهران و عضو شورای مدیران برگزاری جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران بود. وی برگزیده فستیوال های فیلم کوتاه و مستند کشوری و بین المللی است و حضور در هیئت داوری جشنواره های فیلم کوتاه و مستند را در کارنامه خود دارد. علاوه بر آن محمد صوفی ساخت برنامه های متعدد تلویزیونی از جمله رادیو هفت، صدبرگ، نقره و… را بر عهده داشته است

۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

رامبد جوان، نگار جواهریان و فرزندی که از کانادا می آید

هما گویا / سی و یک نما - این روزها بحث جنجالی در فضای مجازی در میان این حجم از دغدغه های سیاسی و اقتصادی اقدام زوج رامبد جوان و نگار جواهریان برای تولد فرزندشان در کانادا است که از جهتی هم می شود به واکنش های تندی که در این باره می شود نگاهی مثبت داشت

ای کاش رامبد جوان که یک شخصیت خاص برای بخش قابل توجهی از مردم ایران است به راحتی و بی واسطه همانطور که معمولا در فضای اینستاگرامش حضور دارد ، پستی می گذاشت که برای تولد دخترشان به کانادا می روند و فرصت مناسبی هم هست تا "قانون مورفی" طبق هماهنگی هایی که از قبل شده در این کشور اکران شود

این روزها همه خسته ایم از دور زدن ها و دورمان زدن ها و آنقدر خسته که حتی فکر می کنیم یک سلبریتی باید برای تصمیمات زندگیش با ما مشورت کند.

اما اگر نظر شخصی ام را گفته باشم این است که عدم امنیت شغلی و اقتصادی موجب شده تا سلبریتی ها و چند برابر آنها سیاسیون مملکت ترجیح بدهند آینده ای هم فراتر از مرزها برای خود در نظر بگیرند درست مثل بیمه ی تکمیلی که گاه به درد می خورد و گاه به کار نمی آید  یا درست مثل "آب برای شکلات"، اما این نگاه به آینده بیشتر از اینکه این افراد را زیر سوال ببرد، شاید مسئولیت و مدیران مملکتی را باید به فکر وا دارد

شکی نیست امثال مدیری، فردوسی پور ، رشید پور و البته رامبد جوان چندان برای اقامت گرفتن در کشورهای خارجه نیازی به بچه دار شدن ندارند و فرش قرمز برایشان پهن است اما برند " بچه فرنگی"، شاید مثل برند "دالچی گابانا "مدی است که چندان ربطی به وطن پرستی نداشته باشد و شاید فقط یک آینده نگری کما اینکه گرین کارت های پرتعداد اما چراغ خاموش خیلی از سلبریتی ها در آمریکا هم در همین قطار سوار می شود.

حرف های زیادی برای گفتن و نوشتن در این باره داشتم تا اینکه "امیرمهدی ژوله " از روی ذهن من تقلبی برداشت و شیرین تر از من اما حرف دل مرا زد که در ادامه می خوانیم:

✅در پی سفر #رامبد_جوان و #نگار_جواهریان به کانادا برای به دنیا آمدن فرزندشان و حواشی ایجاد شده، #امیرمهدی_ژوله نوشت:

میدونید چرا یکی میگه مردم ایران ما شما رو خیلی دوست داریم شما خیلی خوبید؟
چون رسالت برنامه ش این تعریف شده که به مردم غمگین و گرفتار و افسرده و "گریه بلد"سرزمینش، شادی و عزت نفس و مجالی برای خنده بده.

میدونید چرا یکی میره بچه ش رو خارج از ایران به دنیا بیاره؟
چون رسالت پدریش این تعریف شده که به بچه ش شادی و عزت نفس و مجالی برای خنده بده و نذاره اون غمگین و گرفتار و افسرده و "گریه بلد" بار بیاد.

اگر از جایی که به دنیا اومدیم ناراحتیم یقه پدرمون رو بگیریم.
اگر از جایی که بچه مردم به دنیا میاد ناراحتیم یقه روان پزشک مون رو بگیریم.

۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

سی و یک نما _ جیمز کوردن در حالی هفتاد و سومین دوره ی جایزه تونی را اجرا کرد که نمایش" هادس تاون" فاتح این شب بود.

جایزهٔ آنتوانت پری برای درخشش در هنرهای نمایشی که با نام جایزهٔ تونی (Tony Award)، به بازشناسی دستاوردهای تئاتر زندهٔ آمریکایی می‌پردازد. این جایزه‌ها طبق مراسمی سالانه در نیویورک از سوی انجمن تئاتر آمریکا (سازمان بال تئاتر آمریکا) و انجمن صنفی لیگ برادوی اعطا می‌شود. این جوایز به نقش‌های ایفا شده و تولیدات نمایشی برادوی داده شده و جایزه‌ای نیز برای تئاتر منطقه‌ای در نظر گرفته می‌شود. تعدادی جایزهٔ غیررقابتی نیز بسته به نظر شخصی گردانندگان اعطا می‌شود که شامل جایزه ویژه تونی، نشان تجلیل تونی برای درخشش در تئاتر و جایزه ایزابل استیونسون است.

برگزیدگان هفتاد و سومین دوره ی جوایز سالانه تونی را در ادامه می بینیم:

بهترین نمایش: "The Ferryman"

بهترین موزیکال: "هادس‌تاون"

بهترین احیاء یک نمایش: "The Boys in the Band"

بهترین احیاء یک موزیکال: "اکلاهما!"

بهترین بازیگر مرد نقش اصلی یک نمایش: برایان کرنستن برای "شبکه"

بهترین بازیگر زن نقش اصلی یک نمایش: ایلین می برای "گالری ویورلی"

بهترین بازیگر مرد نقش اصلی یک موزیکال:سانتینو فونتانا برای "توتسی"

بهترین بازیگر زن نقش اصلی یک موزیکال:استفانی جی. بلاک برای "نمایش شر" (The Cher Show)

بهترین بازیگر مرد نقش مکمل یک نمایش: برتی کارول برای "مرکب" (Ink)

بهترین بازیگر زن نقش مکمل یک نمایش: سیلیا کینان-بولجر برای "کشتن یک مرغ مقلد"

بهترین بازیگر مرد نقش مکمل یک موزیکال: آندره دی شیلدز برای "هادس‌تاون"

بهترین بازیگر زن نقش مکمل یک موزیکال: الی استروکر برای "اکلاهما!"

بهترین کارگردانی یک نمایش: سام مندس برای "The Ferryman"

بهترین کارگردانی یک موزیکال: ریچل چاوکین برای "هادس‌تاون"

بهترین کتاب یک موزیکال: رابرت هورن برای "توتسی"

بهترین موسیقی: آنی میچل برای "هادس‌تاون"

بهترین طراحی صحنه یک نمایش: راب هاول برای "The Ferryman"

بهترین طراحی صحنه یک موزیکال: ریچل هاوک برای "هادس‌تاون"

بهترین طراحی لباس یک نمایش: راب هاول برای "The Ferryman"

بهترین طراحی لباس یک موزیکال: باب مکی برای "نمایش شر"

بهترین طراحی نور یک نمایش: نیل آستین برای "مرکب"

بهترین طراحی نور یک موزیکال: برادلی کینگ برای "هادس‌تاون"

بهترین طراحی صدا یک نمایش: فیتز پاتن برای "پسر گروه کر" (Choir Boy)

بهترین طراحی صدا یک موزیکال: نوین استاینبرگ و جسیکا پاز برای "هادس‌تاون"

بهترین طراحی رقص: سرخیو تروخیو برای "Ain't Too Proud"

بهترین ارکستراسیون: مایکل کورنی و تاد سیکافوس برای "هادس‌تاون"

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019

 

معرفی فیلم-شبی برای هفتاد و سومین دوره ی جوایز تونی2019


۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۰۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

نمایش فقر در سینمای ایران و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل دوم)

مصطفی رفعت / سی و یک نما - «فقر» را نمی‌توان از سینما منفک کرد؛ در مقاله‌ای که AlterNetبه‌تاریخِ ششم جون 2016 منتشر کرد؛ آورده است: «برای 80سال مداوم، والت ‌دیزنی دختر یا پسری فقیر را به‌عنوانِ ستاره اثر خود معرفی کرده و در انتهای داستان او را به عرش می‌رساند؛ این، کلید موفقیت ساخت ملودرام همچنان جواب می‌دهد و بینندگان چنین آثاری، نگاهی مثبت و رؤیاگونه به عاملی مخرب همچون فقر خواهند داشت؛ درحالی‌که نمایش حقیقی فقر، از این فانتزی‌ها به‌دور است.

این به‌نوعی پول‌درآوردن از یک معضل اجتماعی‌ست که می‌خواهیم آن‌را نادیده بگیریم و تنها در‌قالبِ یک قصه دراماتیک و پریانی، خلاصه‌اش کنیم تا از سرازیرشدن اشک مخاطب و در‌ادامه، گول‌زدن وی، جیب‌های‌مان را پُر کنیم». نشریه The Daily Telegraphنیز در گزارشی به‌تاریخِ 31 جولای 2013 به معرفی 10 موضوع مهم و همیشه ماندگار ساخت فیلم‌های موفق اشاره کرده که یکی از این مضامین، «فقر» است! درواقع، فرمول جادویی نمایش فقر، راهی برای شهره‌شدن فیلم‌سازان در کشورهای بسیاری شده است و این مسئله گاه چنان به حالتی افراطی می‌رسد که این آثار، نماینده‌ای فرهنگی و معرفی جامع از آن کشور خواهند شد. برایِ‌مثال، در گزارشی که نشریه آگاهی‌رسان Oneبه تاریخ 15 ژانویه 2016 منتشر کرد؛ نام فیلم‌‌هایی آمده که نگاه انسان‌ها را نسبت‌به جوامع آفریقایی تغییر می‌دهد؛‌ فیلم‌هایی که در آنها چهره کریهی از این کشورها ارائه شده و باعث می‌شود که حالتی انزجارگونه از نمایش تنگدستی در شهروندان این جوامع در مخاطب ایجاد شود و این‌گونه است که خط‌کشی‌ها برای تشدید فاصله طبقاتی جهانی‌ شکل می‌گیرد. 
اگر نگاهی به آثار ارائه‌شده از‌سویِ فیلم‌سازان ایرانی در سال‌های اخیر به جشنواره‌های مختلف داخلی و خارجی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که با زنجیره‌ای از حوادث دردناک و سیاه در این قصه‌ها روبه‌رو هستیم که ذره‌ای نور امید در آن نیست؛ «بدون تارخ، بدون امضاء»، «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، «ابد و یک‌روز»، «لاک قرمز» ... جهان داستان این فیلم‌ها آن‌قدر چرک و دلگیر است که گویی تنها به این نیت ساخته شده‌اند که بگویند «روزنی برای رستگاری نیست!» شاید خواننده بگوید که این فیلم‌ها اتفاقاً بخشی از جامعه را نشان می‌دهند و اینها دردهای جامعه است؛ اما واقعاً نمی‌توان بخشی از جامعه را به‌عنوانِ نمادی از کل جامعه به‌خوردِ مخاطب داد که اگر این اتفاق در گستره جهانی بیفتد، مصیبتی عظیم‌تر است. درواقع، خرده‌فرهنگ‌ها به‌مثابه مشت نمونه خروار عمل کرده و از ما تصویری دیگرگون در جامعه جهانی می‌سازد.

 

معرفی فیلم-نمایش فقر در سینمای و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل دوم)


همیشه در‌مواجهه‌با چنین آثاری، دو نگاه کلی وجود دارد؛ پذیرفتن بی‌چون‌وچرا و ردکردن مغرضانه. «نادین لبکی» در مصاحبه‌ای با نشریه Guardian به‌تاریخِ‌ 16 فوریه 2019 درپاسخ‌به‌اینکه مردم لبنان (زادگاهش و کشوری که قصه فیلم «کفرناحوم» در آن رخ می‌دهد) چه واکنشی نسبت به آنچه او در فیلمش ارائه کرده، داشته‌‌اند؟ گفت: «می‌توانم آنها را به دو گروه تقسیم کنم؛ بعضی‌ها خجالت‌زده و شرمگین بودند و اگرچه به واقعی‌بودن رخدادهای فیلم اذعان داشتند اما شدت آن‌را برنمی‌تابیدند و بااین‌حال معتقد هستند که باید برای تغییر شرایط گام‌هایی برداشت. گروه دوم، منکر این رویدادها بودند و به‌کل زیر همه این جریانات زدند و گفتند که جغرافیای فیلم، اصلاً کشور ما نیست! آنها به‌نظرم قصد ندارند که آینه‌ای شفاف مقابل خود بگیرند و نقطه‌ضعف‌های‌شان را پیدا کنند و بپذیرند». می‌توان این ماجرا را به نقدِ سیاه‌نمایی در آثار ایرانی نیز تعمیم داد؛ مخاطبان و منتقدان در هردو گروه موردِ‌نظر «لبکی» هستند اما شاید دسته سومی را هم باید لحاظ کرد؛ آنها که جانب اعتدال را نگه می‌دارند و ارزش‌های مفهومی را فدای نوآوری‌ها و تلاش‌های فنی نمی‌کنند و برعکس. در اینکه این آثار و نمونه‌هایی از این‌دست مانند حتی «یک پذیرایی ساده» (ساخته مانی حقیقی که آدم‌های فقیر را تا حد فروشندگان وجدان و باورهای‌شان، تنزل می‌دهد) می‌توانند مابه‌ازای بیرونی داشته باشند، حرفی نیست اما آیا همه این سلسله حوادثی که برای قهرمانان داستان رخ می‌دهد و همه این آدم‌ها در سرنوشت محتوم به شکست‌شان، «عین واقعیت» هستند؟ مثلاً، جهان ترسیمی «هومن سیدی» در «مغزهای کوچک زنگ‌زده» را در کدام بخش حاشیه‌نشین در کشورمان می‌توان جُست؟ (این بماند که فیلم در ساختار و گاه خط قصه نیز وام‌دار «شهر خدا» ساخته 2002 «فرناندو میرلس» است) آدم‌های باورنکردنی که از تیپ‌های ضعیف کولاژشده از شخصیت‌های متنوع در سینما فراتر نمی‌روند و فضای گانگسترمآبی که سعی در خلق آن شده، زیرِ تلاش برای فرم و تکنیک‌های بصری (منکر فیلم‌برداری و میزانسن جذاب اثر نیستم) به کاریکاتوری خوش‌رنگ‌ولعاب تبدیل شده‌اند.

 

معرفی فیلم-نمایش فقر در سینمای و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل دوم)

 

سیر اتفاق‌ها نه کشش دراماتیکی ایجاد می‌کند و نه آن‌قدر عمیق و موشکافانه طراحی شده‌اند که بگوییم با یک واگویه از دردهای اجتماع روبه‌رو هستیم. تصمیم‌های آنی و هیجان‌زده آدم‌ها و روالی که برای حال و آینده خود درپیش می‌گیرند، یک‌جور فانتزی سیاه است که جهان قصه را از جهان واقعی حاشیه‌نشین‌ها دور می‌کند. چه‌کسی گفته الزامً «فقر» می‌تواند مشتی شارلاتان و خلافکار و آدم‌کش و ... به جامعه تحویل دهد؟ اینکه بار سیاهی و تباهی یک شهر را به‌سمتِ جنوب آن متمایل و همه‌ چیزهای بد را؛ اعم از جرم، بزه، فحشا و ... را در «نداری» خلاصه کرد، نگاهی نقدگونه به شرایط جامعه نیست؛ بلکه تحقیر بخشی از جامعه است که اتفاقاً قربانی بی‌عدالتی‌ها بوده و این‌گونه نگاه‌های یک‌سویه و بدون تحقیق، باعث شده تا این بخش‌های درحاشیه‌مانده همیشه با انگ «بزه‌پروری»، جدا مانده و فرهنگی شکل بگیرد که بگوییم «جنوب شهر» یعنی «محل فساد». با این سبک پرداختن به موضوع، آنچه در انتها می‌ماند، چهره کریه فقر است که بر همه‌چیز خط بطلان می‌کشد مانند آنچه در «ابد و یک‌روز» سعید روستایی به‌شکلی اگزجره شاهدش بودیم؛ خانواده‌ای که یک مغازه فلافل‌فروشی، منزل و البته اتومبیل دارند (گیرم در سطحی پائین) بی‌شک آن‌قدر طعم فقر را نچشیده‌اند که بخواهند برای «پول» تن به فروش یکی از اعضای خود (حال با‌عنوانِ ازدواج اجباری با اتباع بیگانه) بدهند؛ باین‌حال، «فقر» اینجا هم سرپوشی بر نقب‌زدن به لایه‌های زیرین آدم‌های درگیر شرایط است.
روی بد سکه اینکه آنچه از ایران در این آثار ترسیم می‌شود، جامعه‌ای فلاکت‌زده، خشونت‌طلب، بی‌عاطفه و ... است. برای پایان این بحث، نگاهی درمقامِ مقایسه به فیلم «دزدان فروشگاه» (یا دله‌دزدها) محصول سال 2018 سینمای ژاپن به‌کارگردانیِ «هیروکازو کورئیدا» که برنده نخل طلای «هفتاد‌و‌یکمین جشنواره فیلم کن» و بهترین فیلم خارجی‌زبان «انجمن منتقدان فیلم بوستون» نیز شد، بیندازید که چگونه قصه‌اش را بر بستر «فقر» روایت می‌کند اما ماحصل کار نه‌تنها تماشایی‌ست؛ بلکه در آن اثری از نیستی و تباهی وجود ندارد و رگه‌هایی از انسانیت که فیلم‌ساز بر آنها تأکید کرده؛ احساس همدلی را در مخاطب برمی‌انگیزد. آدم‌های فیلم او، در ناامیدی و تباهی غرق نیستند؛ آنها در فضایی سانتی‌مانتال‌گونه قدم برنمی‌دارند و نداری‌شان را طوری به رخ مخاطب نمی‌کشند که بگویند بدبختی از سروکول ما بالا می‌رود. فیلم‌ساز بدون استفاده از بزرگ‌نمایی در قاب‌ها، جامعه هدف خود را در جهان داستانش تصویر می‌کند و بر رنجی که می‌برند تشدید نمی‌گذارد که «درد» را «دررررررررررررررررررررد» بخوانند!

 

معرفی فیلم-نمایش فقر در سینمای و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل دوم)

۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

نمایش فقر در سینمای ایران و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل اول)

مصطفی رفعت/سی و یک نما - «زین الحاجی» را می‌شناسید؟ شخصیت محوری فیلم «کفرناحوم» ساخته اخیر «نادین لبکی» که جایزه هیئت‌داوران هفتادویکمین دوره جشنواره فیلم کن را از‌آنِ‌خود کرد. «زین» کودکی‌ست که علیه خانواده خود شکایتی را به دادگاه می‌برد با این عنوان که «چرا او را به‌ این دنیا آورده‌اند؟» از آنچه در ادامه کار می‌بینیم، متوجه می‌شویم که آنچه او را به این طغیان کشانده؛ ریشه در فقر والدینش دارد که آن‌هم ریشه در ساختار طبقاتی جامعه‌ای دارد که آنها و امثال آنها را در دل خود پرورانده.

«فقر»؛ با هر تعریفی که از آن ارائه شده، یکی از مباحث گسترده اجتماعی‌ست که سالانه آمار گوناگونی درباره میزان و چگونگی پراکندگی آن در جهان به‌انتشار می‌رسد. مثلاً به‌ادعایِ گزارش دوم آگوست 2018 مجموعه عام‌المنفعه غیرانتفاعی Lifewater؛ 10.9درصد از جمعیت جهان با درآمدی کمتر از دودلار، روز را به شب می‌رسانند؛ یا بیش از 60میلیون کودک در جهان نمی‌توانند وارد مدرسه شوند؛ یا در مقابل هر 1000 تولد، 41 بچه قبل از رسیدن به پنج‌سالگی از دنیا می‌روند و ... همه اینها هم ناشی از وجود عاملی به‌نامِ «فقر» در چهارگوشه جهان است. 
همه ما با واژه «فقر» و البته مابه‌ازاهای بیرونی آن آشنا هستیم و نمادهای حضور و شیوع آن‌را در اطراف خود دیده‌ایم و می‌بینیم. درواقع، «فقر» اگر دامن‌گیر خود ما نیست اما با آن بیگانه هم نیستیم. بااین‌حال، چگونگی برگردان این واقعیت روی پرده عریض و طویل سینما گاه می‌تواند تصویری دیگرگونه از آن‌را پیش چشمان ما به‌نمایش بگذارد. شاید یکی از متفاوت‌ترین نگاه‌ها را در تاریخ سینما «چارلی چاپلین» به این مقوله داشت که با کاراکتر «ولگرد کوچک» سعی کرد آن‌را به‌بازی بگیرد. آنچه او با تکرار این شخصیت در تعدادی از آثارش ارائه داد، شکلی متفاوت از یک بی‌خانمان ا‌ست که قلب رئوفی دارد، با احساسات بیگانه نیست و سعی می‌کند تا از هیچ، بهترین موقعیت را برای خودش فراهم کند. او حتی رفتاری عمدتاً محترمانه با دیگران دارد، درصددِ گدایی برنمی‌آید و متانت خود را در برخوردهای اجتماعی‌اش حفظ می‌کند. این تناقض‌ها باعث خلق فضایی مفرح شده که هنوز در گذر سال‌های متمادی، از ارزش کمدی آن کاسته نشده و در هربار دیدنش، به‌خنده می‌افتیم. می‌توان گفت که در سینمای این اعجوبه، «نداشتن» اصلاً منفور به‌نظر نمی‌رسد و احتمالاً این، از نوع نگرش خود «چاپلین» به زندگی و فرازونشیب‌های آن می‌آید. در آنچه از او به‌عنوانِ نقلِ‌قول به‌یادگار مانده؛ شاهد جملاتی عمیق هستیم همچون «زندگی در کلوزآپ تراژدی‌ست ولی در لانگ‌شات کمدی!» یا «رنج من می‌تواند سبب خنده کسی باشد اما خنده‌‌ام عامل رنج کسی نخواهد بود» یا «برای تجربه یک خنده واقعی باید غم‌های خود را بیرون آورده و با آنها شوخی کنید!» بی‌شک چنین نگاهی اگر در سبک‌وسیاق فیلم‌سازی او مستتر نبود، شاهکارهایی همچون «روشنایی‌های شهر» و «عصر جدید» متولد نمی‌شدند.

 

معرفی فیلم-نمایش فقر در سینمای و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل اول)

 

البته قرار نیست برایِ‌آنکه روی زشت «فقر» را پنهان کنیم، همیشه از جنبه کمدی به آن بنگریم و به‌این‌‌شکل، اهمیت این معضل اجتماعی را کم‌رنگ کرده یا وجود آن‌را نادیده بگیریم. مثلاً آنچه «هنینگ کارلسون»؛ فیلم‌ساز دانمارکی در «گرسنگی» (1966) تصویر کرد؛ از منظری دیگر، نقبی به دنیای تلخ «نداری» و تحمل دشوارِ رنج «گرسنگی‌»‌ست. فیلم که برگردان تحسین‌شده‌ای از رمانی به همین نام نوشته «کنوت هامسون» است؛ فیلم ساعاتی از زندگی نویسنده‌ای تنها را در سال‌های دهه 80 اروپا روایت می‌کند که برای یک‌لقمه نان،

را از سر می‌گذراند و در اوج بدبختی می‌خواهد با چاپ مقاله‌ای، پولی گیر بیاورد تا از گرسنگی طولانی‌مدتش رهایی یابد. این فیلمِ آرام و خلوت هم ما را وارد مسیری دیگر از لابیرنت «فقر» می‌کند و وجوهی متفاوت از انسانی را که درگیر این شرایط است، به‌نمایش می‌گذارد. «دزد دوچرخه» (1948)، «زمستان استخوان‌سوز» (2010)، «شهر خدا» (2002)، «پاترپانچالی» (1955)، «پیشوت» (1980)، «رُزای من» (2016) و بسیاری آثار دیگر نیز در سینما از منظر خود به مقوله «فلاکت» پرداخته‌اند. چهره «فقر» در آثار سینمایی گاه بسیار کریه تصویر شده اما گاه، فقط بستری برای پیش‌برد داستان است و نه‌تنها باعث اشمئزاز مخاطب نمی‌شود و او را نمی‌رنجاند؛ بلکه جهان‌ تازه‌ای را برای بیننده متفکر ساخته و پرداخته می‌کند. بی‌شک، از آسیب‌های بازتعریفِ هر مفهومی، پرداخت اگزجره و بزرگ‌نماییِ آن است.رسانه این توانایی را دارد تا حقایق را وارونه منعکس کند و هرچه قدرت رسانه منتشرکننده بیشتر باشد، فراگیری آنچه قصد انتقالش را دارد، بیشتر خواهد بود و البته ازسویِ مخاطب هم پذیرفتنی‌تر می‌شود؛ فراموش نکنیم که «سینما» یکی از قدرتمندترین رسانه‌های جهان است. دراین‌باره مقاله‌ای منتشره‌ به‌تاریخِ 15 ژانویه 2017 در سایت Our Movie Life آورده است: سینما، ابزاری بسیار قدرتمند است. اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، خواهیم دید که حتی بعضی از سیاسیون جهان نیز از این ابزار درجهتِ پیشبرد اهداف خود استفاده کرده‌اند؛ «هیتلر» و «استالین» نمونه‌هایی بارز از رهبرانی هستند که درخلالِ جنگ‌های جهانی دوم، از تأثیرگذاری این مدیوم استفاده ابزاری کردند و با قدرت پروپاگاندای آن، به موفقیت‌هایی هم رسیدند. سینما این توانایی را داشته که دیدگاه مخاطبان را به‌آسانی تغییر دهد و اینجاست که رویکرد مثبت یا منفیِ یک اثر سینمایی درقبالِ هر موضوعی، می‌تواند تبدیل به نقطه‌نظر بینندگان آن شود.

 

معرفی فیلم-نمایش فقر در سینمای و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل اول)


 از مهم‌ترین تأثیرات سینما بر جامعه، تصویری‌ست که این آثار، از تاریخ و فرهنگ جوامع مختلف ارائه می‌دهند. مثلاً در فیلمِ خوش‌ساخت «گلادیاتور» (ریدلی اسکات/ 2001) که نامزد هفت و برنده پنج جایزه اسکار بوده؛ بخشی از تاریخ روم باستان، چگونگی نبرد گلادیاتورها، سبک زندگی مردم آن‌دوران و ... مقابل دیدگان تماشاگران قرار گرفته اما سؤال اینجاست که آنچه در این فیلم می‌بینیم؛ حقایقی‌ از آن روزگار است یا ساخته و پرداخته ذهن سازندگانش و اینکه چقدر به واقعیت ماجرا نزدیک یا از آن دور است؟ 
چندنفر از شما «میلیونر زاغه‌نشین» را به‌خاطر دارید؟ فیلمی که با نمایش بی‌پرده حاشیه‌نشین‌های هندی، توانست جوایز معتبر جهانی بسیاری را کسب کند و به فروش بسیار بالایی برسد. «ریتوپارنا سنگوپتا»؛ بازیگر و تهیه‌کننده هندی که به‌خاطرِ ساخته‌هایش در سینمای بخش بنگال این کشور، به‌شهرت رسیده است، در زمان اکران این اثر، در مصاحبه‌ای با Hindustan Timesگفت: «نمایش فقر، از نمایش کشوری فقیر متمایز است و دنی بویل (کارگردان اثر)؛ به‌شدت کوشیده تا هندوستان را عاری از هرگونه ویژگی‌های انسانی و درمقابل، سرشار از پلیدی نشان دهد. من نمی‌گویم که در هندوستان فقری وجود ندارد اما هدف بویل، ارائه صحنه‌ای درست از فقر در کشور من نبوده؛ بلکه او همان نگاه استثماری تاریخی را که انگلیسی‌ها بر هندوستان داشته‌اند، ارائه داده و سعی کرده فلاکت هند را به‌تصویر بکشد». این جملات درواقع بخشی از گزارش انتقادی منتشره به تاریخ 15 مای 2012 در نشریه The Guardianاست که در بخشی‌از‌آن می‌خوانیم: «آمیتاب بچن؛ سوپراستار بالیوود که وجهه‌ای بین‌الملی دارد هم در وبلاگش در زمان اکران فیلم نوشت که این‌گونه سیاه‌نمایی‌ها از جهان سوم، بسیار غیرمنصفانه است؛ چون فکر می‌کنند در هند یا هر کشوری از جوامع در‌حالِ‌توسعه، چیزی جز نکبت وجود ندارد و تمام خوشی‌ها در کشورهای توسعه‌یافته است؛ درحالی‌که آمار تجاوز، خودکشی، جرم و جنایت در کشورهای توسعه‌یافته بسیاربالاست و آنها در رؤیاسازی‌های خود، کتمان حقایق می‌کنند».

باید توجه داشت که سوءِ‌استفاده از تلخی‌های هر جامعه‌ای، با مقوله نگاه روشنگرانه و ساختار ناتورالیستی، تفاوت‌هایی دارد. صرفِ ایجاد راهی برای جلب و همراهی نگاه‌های ترحم‌آمیز مخاطبان یا مطرح‌شدن در فستیوال‌ها را نمی‌توان انگیزه درستی برای پرداختن به موضوعاتی مانند اعتیاد، تجاوز، کودک‌آزاری، فقر، ازدواج‌ کودکان، مهاجرت، بیکاری و ... دانست. اینکه شما به‌عنوانِ صاحب اثر، چه زوایه‌ دیدی را و با چه هدفی برای نمایش این مقوله‌ها انتخاب می‌کنید، در شکل و جهت‌دهی ذهن مخاطبان، نقشی پررنگ دارد؛ آیا خروجی کار، نقد اجتماعی‌ست یا «سیاه‌نمایی»؟

 

معرفی فیلم-نمایش فقر در سینمای و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل اول)

 

برایِ‌نمونه روایت «میلیونر زاغه‌نشین» را کنارِ نگاه «کن لوچ» (فیلم‌ساز اهل انگلستان) در فیلمی همچون «من، دانیل بلیک» بگذارید. او در این فیلم محصول 2016، زندگی کارگری به‌نامِ «دنیل بلیک» را روایت می‌کند که بعد از یک حمله قلبی، توسط دکترش از کار‌کردن منع می‌شود و حالا باید از دولت مستمری بیکاری دریافت کند اما بوروکراسی سیستم بالادستی، او را به‌نوعی از این «حق اجتماعی» محروم می‌دارد. او طی ماه‌های بیکاری و بی‌پولی‌اش، با یک مادر جوان و دو فرزندش آشنا می‌شود که دچار بحرانی مشابه است. آنچه «لوچ» بیش از تاریکی‌ها و پلیدی‌های ساختار جامعه‌ای سرمایه‌سالار به آن ورود می‌کند، حس نوع‌دوستی و محبتی‌ست که می‌تواند بین انسان‌ها شکل بگیرد و اینکه چگونه شرایط می‌تواند آدم‌ها را به‌هم نزدیک یا از هم دور کند؛ موضوعی که در به‌تصویرکشیدن ارتباط «دنیل» و زن جوان و تلاش‌هایی که برای شادی خانواده او انجام می‌دهد، نمود می‌یابد. او با همین نگاه، پیش‌تر و در آثاری همچون «در جست‌وجوی اریک» (2009) و «نام من جو است» (1998) به نقد ساختارهایی که عدالت اجتماعی را زیرِ‌سوال می‌برند، پرداخته بود. در نمونه دیگری از این نوع نگاه ساختارشکنانه باید به «فول مانتی» ساخته 1997 «پیتر کاتانیو» اشاره کرد که «بیکاری» را به‌عنوانِ عاملی اثرگذار بر افزایش نرخ فقر در جوامع به‌‌نقد کشید و با نگاهی طنازانه، دست روی یکی از بزرگ‌ترین مشکلات جامعه مدرن گذاشت؛ چند مرد برایِ‌آنکه در دوره بیکاری و رکود اقتصادی بتوانند از پس هزینه‌های زندگی خود بربیایند، تن به مشاغلی پست می‌دهند و تا پای راه‌اندازی یک نمایش «استریپ‌تیز» هم پیش می‌روند؛ امری‌که جایگاه اجتماعی‌شان را در حضورهای یومیه خدشه‌دار می‌کند. در اینجا، موضوع دیگر این نیست که یک فیلم‌ساز خارجیِ بیرون از گودِ شرایطِ یک کشور، مانیفستی را درقالبِ فیلم از لایه‌های پنهان آن جغرافیا ارائه دهد و آنجا را چگونه پیش چشمان مخاطبان جهانی ترسیم کند؛ اینجا بحث توجه به مسئولیت اجتماعی هنرمند درقبالِ جامعه خودش است که چقدر تحتِ لوایِ‌ عنوان پرطمطراق «چشم ناظر یک مصلح اجتماعی»، بخواهد «وطنش» را به ‌ثمن بخسِ جوایز و تشویق‌های بین‌المللی بفروشد. 
در سینمای خودمان هم نمونه‌هایی موفق از این‌نوع جریان‌سازی را کم نداشته‌ایم؛ بعضاً تعدادی از آنها مانند «بچه‌های آسمان» و «آواز گنجشک‌ها» (هردو از ساخته‌های مجید مجیدی)، «نیاز» (ساخته علیرضا داوودنژاد «بیست» (ساخته عبدالرضا کاهانی)، «شهر زیبا» (ساخته اصغر فرهادی)، «زیر نور ماه» (ساخته رضا میرکریمی)، «مهمان مامان» (ساخته داریوش مهرجویی)، «در میان ابرها» (ساخته روح‌ا... حجازی) و بی‌پولی (ساخته حمید نعمت‌ا... که البته فقر در این فیلم نه به‌معنای کامل؛ بلکه درحد گذر مقطعی از تجربه نداشتن آمده)؛ در حافظه علاقه‌مندان به سینما ماندگار شده‌ و گاهی به جشنواره‌های جهانی نیز راه یافته‌اند. آنچه از تماشای این آثار حاصل می‌شود، کارکرد یک موضوع درجهتِ زدن حرف‌هایی مهم‌تر است؛ نه ورود به مسیر چرک‌نماییِ یک مفهوم دستمالی‌شده.

 

معرفی فیلم-نمایش فقر در سینمای و نمایش فقر در سینمای جهان (فصل اول)

۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

به بهانه اکران فیلم "ما همه با هم هستیم" به کارگردانی کمال تبریزی

هما گویا/سی و یک نما – سالن پر است از تماشاگرانی که عمدتا جوان هستند . چراغ ها خاموش می شوند و فیلم آغاز اما من انگار در سالن دیگری نشسته ام دارم فیلم «مهر مادری» می بینم. داستان همان پسر بچه ی بی پناهی که می خواست "فاطمه معتمد آریا" مادرش باشد.

صدای لیلا حاتمی در گوشم می پیچد همان "شیدا"یی که قرآن می خواند و چه آرام و قشنگ می خواند بالای سر "پارسا پیروزفر"ی که دارد نفس های آخر را میکشد.
"هومن سیدی" را با موی تراشیده می بینم و برای اولین بار است در فیلم یک تکه نان.

 

معرفی فیلم-به بهانه اکران فیلم ما همه با هم هستیم به کارگردانی کمال تبریزی


"رضا کیانیان"بارها از قاب نگاهم عبور می کند و بعد می ماند" پرویز پرستویی" و "مارمولک "و راه های نرفته ای که برای رسیدن به خدا هست آن هم به تعداد آدم ها. 
"دوران سرکشی" را می بینم. جسورانه ترین سریالی که در تلویزیون دیده ام. سریالی که صدا و سیما، حالا دیگر چندان تمایلی ندارد که مثل بعضی از سریال های درجه چندمش بارها و بارها بازپخش کند و شاید دوبار در این سال ها روی آنتن شبکه های دیگر رفته باشد.

 

معرفی فیلم-به بهانه اکران فیلم ما همه با هم هستیم به کارگردانی کمال تبریزی

 

ازکنار "همیشه پای یک زن در میان است" و "طعم شیرین خیال" ، "امکان مینا و "مارموز"با چشمان بسته و به سرعت می گذرم و" گاهی به آسمان نگاه می کنم" تا اینکه فیلم" بید مجنون"و لیلی با من است"به فکر می اندازدم و یکدفعه توجهم را جلب می کند. اینکه آدم ها می توانند باورهایشان را گم کنند یا به باورهایی تازه برسند.
دست آخر با صدای خنده ی مردم دوباره به سالن سینما برمی گردم و به "ما همه با هم هستیم" نگاهی می اندازم اما کمال تبریزی را دیگر نمی شناسم.
زمان تسخیر سفارت آمریکا "کمال تبریزی" هم از "دانشجویان خط امام "بود. "سعید حاجی میری" هم همینطور. به قول خودشان برو بچه های لانه..

 

معرفی فیلم-به بهانه اکران فیلم ما همه با هم هستیم به کارگردانی کمال تبریزی


حاجی میری کارگردان شد و تهیه کننده و کمال تبریزی فیلمبردار و بعد با فیلم "مهر مادری"، مطرح و پشت بند آن هم شد کمال آقای تبریزی سینمایی که حرف برای گفتن داشت و حسابی لیلی با او بود و ما هم با او بودیم و کیف می کردیم.

فیلم داشت می رفت اما من ردپایی از کمال تبریزی نمیدیدم. انگار فرش قرمزی بود برای ستاره های خوش چهره، خوش صدا و دلبر از هر طیفی تا روی آن رژه بروند. اگر هم قرار بود حرف یا نقدی باشد اما الکن بود.
بی پیش داوری نگاه می کردم. نه نگاهی به این همه هزینه ی تولید که عمدتا دستمزدها را شامل میشد داشتم و نه فعلا به تهیه کننده آن فکر می کردم.

 

معرفی فیلم-به بهانه اکران فیلم ما همه با هم هستیم به کارگردانی کمال تبریزی

 

اما اینکه فیلم یک نقد اجتماعی و اعتراض سیاسی است یا فیلمی سفارشی نمی دانم، هر چه هست مثل "مارمولک" یک فیلم دلی نیست.فیلمی که ستاره های مطرح و گرانقیمت سینما در کنار هم دست و پا میزنند و انگار خودشان هم نمی دانند چرا آنجا هستند. شاید به نوعی یک خودکشی حرفه ای "به خاطر یک مشت دلار "یا اسمی چون " کمال تبریزی" خوشنام.
کارآکترها که تعدادشان زیاد هم هست، هر کدام شغلی دارند که نماد بخشی از جامعه هستند و با دغدغه های خاص خود؛ اما چرا این شخصیت ها باورپذیر نیستند و با مخاطب ارتباط نمی گیرند و گاه فقط شعار می دهند؟

 

معرفی فیلم-به بهانه اکران فیلم ما همه با هم هستیم به کارگردانی کمال تبریزی

 

در معرفی پر فروشترین فیلم اکران عید فطر آمده:
داستان فیلم در ژانر کمدی روایت می‌شود و قصه یک شرکت هواپیمایی است که در حال ورشکست شدن است، رئیس شرکت (لیلا حاتمی) پیشنهاد میکند که یک هواپیمای خراب از شرکت با چند مسافر را به داخل خلیج فارس بیاندازند تا بتوانند پس از کشته شدن مسافران از بیمه پول دیه و خسارت آنها را بگیرند، او سراغ یکسری افراد میرود که از زندگی خسته شده و دنبال مرگ هستند ، خلبان هواپیما (مانی حقیقی) و مهمانداران نیز جزو این افراد هستند . آنها با امضای یک برگه قبول میکنند تا در هواپیما بروند و پس از سقوط کشته بشوند، همه چیز درست پیش میرود تا اینکه یک مسافر به اسم علی حاجتی (پژمان جمشیدی) بدون اطلاع از قصد مسافرین سوار هواپیما میشود .در این میان هم زمان با این حوادث مسافرین هواپیما را به همراه رئیس شرکت در یک جای ناشناخته میبینیم که توسط یک بازپرس (مهران مدیری) مورد بازجویی قرار میگیرند. محمدرضا گلزار ، بازیگر مشهور سینما نیز میان آنها به دلایلی نامعلوم حضور دارد.

 

معرفی فیلم-به بهانه اکران فیلم ما همه با هم هستیم به کارگردانی کمال تبریزی

 

در فیلم "ما همه با هم هستیم مهران مدیری- بازپرس، لیلا حاتمی_ رئیس شرکت هواپیمایی، پژمان جمشیدی_ علی حاجتی مسافری که نمی خواهد بمیرد، مانی حقیقی- کاپیتان شادمان، جواد عزتی- کمک خلبان، حسن معجونی- دکتر، سروش صحت- کارگردان، نادر فلاح- معلم، سام نوری- مامور حراست هواپیما و محمدرضا گلزار در نقش خودش همراه با هانیه توسلی، ویشکا آسایش، علی شادمان، مهران غفوریان، سیروس گرجستانی ، فرزین محدث بازیگران اصلی فیلم هستند.

 

معرفی فیلم-به بهانه اکران فیلم ما همه با هم هستیم به کارگردانی کمال تبریزی

۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

گزارش تصویری اکران مردمی "شبی که ماه کامل شد" در پردیس کورش

سی و یک نما - ظهر امروز اکران مردمی فیلم " شبی که ماه کامل شد" با حضور نرگس آبیار کارگردان و الناز شاکردوست، هوتن شکیبا،فرشته صدر عرفایی، شبنم مقدمی، پدرام شریفی بازیگران و محمدحسین قاسمی تهیه کننده ی فیلم همراه استقبال گرم مردمی برگزار شد.

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش

 

معرفی فیلم-گزارش تصویری اکران مردمی شبی که ماه کامل شد در پردیس کورش


۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

شبی که ماه کامل شد،تا صبح نخوابیدم

هماگویا/سی و یک نما - در سی و هفتمین دوره ی جشنواره فیلم فجر، "شبی که ماه کامل شد" بهترین فیلم از نگاه من نبود، اما یقینا مهمترین فیلم بود.

تماشای تازه ترین فیلم "نرگس آبیار" سخت است،اما ندیدنش حیف.
درست مثل باور حقیقت تلخ آن.
شبی که ماه این فیلم در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجرکامل شد و مورد استقبال قرار گرفت، من تا صبح بیدار بودم و با خودم فیلم را نقد می کردم، شاید با زن های قصه همدردی می کردم اما جرات همذات پنداری با آنها را نداشتم.

**این فیلم رنسانسی است برای نرگس آبیار به عنوان یک کارگردان زن.
و این ماه کاملتر بود از نگاه من، اگر سکانس" تمساح "را نمی دیدم و می توانستم شخصیت عبدالحمید و لطافت طبعش که دچار دگرگونی یا بهتر بگویم دگردیسی میشود را بهتر درک کنم 
و باور داشته باشم که چطور یک نفر با آن روحیه لطیف و شاعرمسلکش ممکن است با مسحور شدن در انحراف های مذهبی تبدیل به یک نا انسان شود چرا که از سال ها پیش می دانستم که طایفه ی "ریگی" ها از شرافتمندترین و مهم ترین طوایف درخطه ی سیستان و بلوچستان هستند.

 

معرفی فیلم-شبی که ماه کامل شد،تا صبح نخوابیدم

 

**این را حتم دارم که فیلم "شبی که ماه کامل شد"، حتی یک لحظه رهایم نخواهد کرد.
شاید ...چیزی شبیه "نجات سرباز رایان"
که هنوز هم رهایمان نکرده است.
(نه اینکه این دو فیلم را در یک کفه قرار بدهم)

**سکانس های اول فیلم "شبی که ماه کامل شد"، پشت سر هم آمدند و رفتند و من در حیرت حضور یک(نابازیگر)که احتمالا زاهدانی هم بود در نقش مادر عبدالحمید و عبدالمجید ریگی حیران بودم.

خدایا این زن کیست؟!! عجب بازی می کند؟!لابد در شهرستان روی صحنه ی تئاتر می رود.
اما کمی که گذشت متوجه شدم یکی از بهترین بازیگرهای زن با بازی فوق العاده و گریم منحصر به فردش مرا گول زده است.
او همان زن مصمم " کافه ترانزیت" بود. او "فرشته صدر عرفایی" بود که امسال برای اولین بار در تاریخ جشنواره فیلم فجر، حتی یک نفر هم شک نداشت که سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در دستان او خواهد بود.

چیزی که در این میان موجب حسرتم شد، بازی "شبنم مقدمی" در نقش" مادر زن عبدالحمید ریگی" بود که
مثل همه ی بازی هایش بسیار دوست داشتم و یقینا باید نامش را درمیان نامزدها و در کنار نام فرشته صدرعرفایی می دیدیم، اما انگار کوپن این فیلم پرشده بود برای اینکه نامزدهای دیگری هم در این دوره ی جشنواره داشته باشد. مثل ایفاگر نقش عبدالمجید ریگی. جوان بازیگری به نام "آرمین رحیمیان " که پیش از آن نمی شناختمش.
با همین نگاه، به این فکر می کردم که باید در جشنواره فیلم فجر، یک شاخه ی "بهترین گروه بازیگری" هم اضافه کرد که می تواند مثل خیلی از فستیوال های خارجی و معتبر جایزه ی ارزشمنوی باشد.

**شبی که ماه کامل شد به کارگردانی نرگس آبیار و تهیه کنندگی محمدحسین قاسمی و با حضور الناز شاکردوست ، هوتن شکیبا ، فرشته صدر عرفایی ، شبنم مقدمی ، پدرام شریفی داستان فاجعه ای است که در تاریخ ایران ثبت شده است. گروه "جندالله" و کشتن فجیع همسر و برادر زن عبدالحمید ریگی سرکردگان این گروه به دست خودشان.

** و....فیلمی که از نظر تک تک شاخه های فنی هم در حد استانداردهای سینمای روز دنیا است، ۱۵ خرداد، (دو روز دیگر) اکرانخواهد شد و یقینا در روزهای اخیر، بیشتر از آن خواهیم گفت و خواهیم شنید.

 

معرفی فیلم-شبی که ماه کامل شد،تا صبح نخوابیدم

۱۳ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

"کیفر آتش" یا پایان یک فرهیخته

کاملیا مسنن زاده - قاضی نیستم، قضاوت نمیدانم ، مثل همه میشنوم ومیبینم وکنجکاو به وقایع دورو برم.شنیدن اتفاقاتی که همه روزه ممکن است گریبان بسیا‌ری از افراد جامعه را بگیردو این مردم همیشه راه حل هایی برای رفع مشکلاتشان پیدا میکنند. مسائلی که حکایت از گذار سخت از یک دوران را دارد، دردناک به اندازه یک زایمان ودر این گذار؛ زاده و یا زایا همه میتوانند قربانی شوند.

به بیراهه نروم، لازم نیست که قاضی یا کاراگاه باشیم تا به عمق فاجعه ئ خبر قتل یک خانم به دست همسرش پی ببریم. 
شنیدنش تاسف برانگیز است به خاطر انسانیت، زن ومرد هم ندارد، شهردار سابق و"همسر دوم" ندارد ، بیاییم وبحث فمینیستی نکنیم،! کل این جریان فاجعه است و نشان از وجود یک نقص وضعف فرهنگی در جامعه دارد. 
قاتل ومقتول ( براساس تئوری اصل بودن ماجرا) هردو قربانی اند، برنده ای درکار نیست، هر دو دراین بازی باخته اند وجریان آسیب در حدی بوده که کار را به این فرجام رسانیده. نمیتوان به راحتی ازکنارش گذشت وابهام برانگیز است چرا که این حادثه در قشر خاصی از جامعه روی داده وگرنه مردم عادی که همیشه درگیر این مسائل هستند. 
پرسش برانگیز است که چرا؟!! چرا این آدم؟!! این آدم تحصیلکرده ی باهوش و با استعداد، انقلابی، استاد ، یک مدیر موفق، خوشنام و صاحب منصب و ...... خود خبر( فرض بر اینکه ایشان واقعا متهم باشند ، چون هنوز چیزی ثابت نشده) بدون حواشی آنقدر بزرگ هست که آدم را به فکر وا دارد و طرح چرائی ها " که چه سلسله اتفاقاتی کار را به اینجا کشانیده تا جایی که متهم را " به شکل اختیاری" وادار به اعتراف صریح و بی پرده قتل ( بدون حضور وکیل)در روبروی دوربین رسانه کند؟ جوری که من بیننده احساس کنم که راوی با " شمرده اعتراف کردن"، قصد دارد خودش را از زیر بار سنگین برهاند.
احتمالات را کنار بگذاریم: 
آیا ایشان با به گردن گرفتن قتل قصد حمایت از شخص دیگری را دارد؟ 
آیا به دوران انتصاب شهرداری اش مربوط میشود؟ آیا.......؟ 
من فرض را بر وجود یک رابطه وعشق میگیرم و( عاشق نه عیب است ونه گناه) این را از تماشای قاب عکس های شاد با فیگورهای کودکانه شان حس میکنم، این دو در کنار هم خوشحال بوده اند. عکس ها بنظر زورکی و اجباری نمی آیند ، یک نوع بی وزنی ورضایت خاطر در آنها موج میزند( در باز هم تاکید می کنم که این حس من است) و به نظر ایشان را بازیگر این بازی ای میبینم که به فرجامش نیندیشیده، داخلش شده ولی قطعا بلدش نبوده و ایشان با تمام کمالاتی که دارد نمیداند که بازیهای زمانه می تواند خیلی بی رحم باشد، به خصوص برای کسی که همه زندگانی اش درس، کار، علم آموزی، دین ورزی و " کودکی نکردن" بوده و خواسته یا نا خواسته به ورطه ای افتاده که حتا عناصرش را نمی شناسد چه برسد با اینکه قواعدش را بداند، در نتیجه نتوانسته خود را سمندر گونه از این آتش بیرون بکشد، به ناگاه خود را در چنبره خویش گرفتار می بیند تا جایی که دیگران همه بهانه اند و به خود کم توجه کرده اند ، وقت خود شناسی نداشته اند و " پاشنه آشیل" خویش را نشناخته اند واز قضا این بازی شان خیلی خطرناک شده، برای این آدم خوش نام ماخوذ به حیا...
دنیای این آدم های مقید فرهیخته محصور در کار و مشغله هایشان؛ دنیای آدم های " دو دو تا چهار تا" است اما در دنیای واقعی آدم ها همیشه " دو دو تا چهار تا " نیستند، در این دنیا با انسان طرفیم وپیچیدگی هایش، 
شنیدن خبر ارتکاب به خود کشی ایشان در سال گذشته ودیدن نمایش اعترافات شان در رسانه در درجه اول بسیار اندوهگینم کرد از درک احساس شدت فشاری که یک انسان را می تواند به مرز خودکشی برساند، در این روزها چه فشاری را متحمل شده، تصورش هم سخت است، و به یکباره مرا یاد رمان " کیفر آتش" انداخت ، داستان دنیای یک دانشمند استاد دانشگاه که برای خلاصی یافتن از چنبره ی یک ماجرا آنقدر دست وپا می زند که بیشتر به خود آسیب می زند ودر پایان پس از خلاصی از ماجرا، آنقدر آشفته است که خودش وتمام دارائی اش که کتابخانه ی مایه ی مباهاتش هست را همه و همه به آتش می کشد 
اعترافات را همه دیده ایم، در رسانه تحلیل کرده ایم، عده ای از این که نیروی انتظامی با احترام با متهم رفتار کرده نا خشنود شده ایم، از پذیرایی ونوشیدن چایی توسط متهم غضب کرده ایم ، از دیدن آلت قتاله در دست خبر نگار !!؟ شگفت زده شده ایم 
از خاکسپاری سریع "متوفی، مرحومه خانم استاد" غمگین ومحزون شده ایم اما به اعتقاد من اصل ماجرا را ندیده ایم ویا نخواستیم که ببینیم؛ پایان یک فرهیخته، پدیده تبدیل یک آدم خوب به یک قاتل!!؟؟ 
این وضعیت من رو به یاد دیالوگی از فیلم "شاتر لند" اسکورسیزی میندازد ، وقتی تدی به چاک میگوید: 
"کدوم بدتره؟ زندگی کردن مثل یک هیولا یا مردن مثل یک مرد خوب؟" 
ولی اگر تدی الان اینجا بود به او میگفتم؛ اینجوری خیلی بدتره

زندگی کردن مثل یک "مرد خوب" ومردن مثل یک" هیولا ".
آری اعترافات را همه دیده ایم ومهم برای من همین اعترافات است، به نظر من اعترافات آرام اش هولناک است، 
تشریح ارتکاب به قتل آرام و شمرده اش هولناک است، دیدن نوشیدن چای در جلوی دوربین اش هولناک است، اگر نگوییم " عین خیالش نیست"، خود آرامش اش هولناک است و رنج آور. باور کنیم خود حادثه، فجیع تر از نمایشش هست وهولناک تر اینکه یک انسان فرهیخته جلوی دوربین خودزنی میکند وقتی از سخیف ترین نوع اختلافاتشان می گوید...
در این نمایش آرام، آدمی را می بینیم که از رنج دیرپایی خلاص میشود " انگار" 
مانند پروفسور داستان " کیفر آتش"او رهایی اش را در خود سوزی می بیند و به یکباره خود، دانش، هوش ، تاریخ وهویتش را تمام وکمال در " تنهایی مطلق پاسگاه پلیس" محصور شده در حلقه ی تنگ خبرنگاران، عریان به آتش می کشاند، 
دیدنش حالم را بد می کند، 
تماشای پایان یک آدم دردناک است، 
مانند گرگی زخمی در خودم زوزه می کشم 
از دیدن نی نی چشم های ش که در دوربین می نگرد غمگین می شوم .هر چه که بشود، قاتل بماند یا نماند، او دیگر آدم قبلی نخواهد بود، او دیگر شکسته هایش را نمی تواند جمع کند وما نا خواسته شاهد فرو ریختن آدمی شدیم که زمانی برای خودش کسی بود.
حال... پرتاب کننده اولین سنگ کیست؟ 
قطعا من نخواهم بود. 
او سوختن خود را به نظاره نشسته و یقینا می داند این جنس خودسوزی از نوع خودسوزی سیمرغ ها نیست که از خاکسترش دوباره متولد شود، هیمه ی ابراهیم نیست که تبدیل به گلستان شود. خوب می داند ، خاکستر این خودسوزی را باد باخود خواهد برد، 
لطفا بیائید و نگران خودمان باشیم، لطفا !!

جمعه 11خرداد 1398 
پی نوشت: 
*رمان کیفر آتش( برج بابل) 
الیاس کانتی- سروش حبیبی

۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya

تشکیل شورای جشنواره ها در سازمان سینمایی/اعضای شورا معرفی شدند

سی و یک نما-برای نظارت و مقابله با آفت جشنواره زدگی شورای جشنواره ها در سازمان سینمایی تشکیل شد.طی احکامی از سوی حسین انتظامی، اعضای «شورای جشنواره های» سازمان سینمایی منصوب شدند.

به گزارش روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی و بصری، رییس سازمان سینمایی علیرضا رضاداد، ابراهیم داروغه زاده، محمود اربابی، محسن حدادی، حسین ربانی، مسعود نجفی، جلیل اکبری صحت و مهرزاد دانش را به عنوان اعضای این شورا انتخاب کرد.
سید روح الله حسینی مدیرکل دفتر جشنواره ها و همکاری های بین الملل سازمان سینمایی ریاست شورای جشنواره ها را عهده دار است و بابک رضایی معاون این دفتر به عنوان دبیر شورا مسئولیت دارد.
در حکم اعضای شورا آمده است: «نظر به ضرورت نظارت بر جشنواره های سینمایی که توسط سایر دستگاه ها، نهادهای صنفی، سمن ها یا بخش خصوصی برگزار می شود و با توجه به سوابق و تجربیات جنابعالی، به عضویت «شورای جشنواره‌ها» منصوب می شوید .
انتظار دارد با همفکری و همکاری سایر اعضاء، ضوابط و شاخص‌های صدور مجوز و حمایت های این حوزه تدوین و منتشر شود و در رسیدگی به درخواست‌ها، کیفیت مورد توجه قرار گیرد تا ضمن مقابله با آفت جشنواره زدگی، به اعتلای سینمای ایران کمک کند.»

۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
homa gooya