سارا کنعانی- هر کس فیلم اول بهتاش صناعی‌ها یعنی «احتمال باران اسیدی» را دیده باشد، نکاتی را درباره او می‌داند؛ مثلا اینکه قطعا از انتخاب عنوان فیلمنامه‌هایش (که هر دو ترکیباتی خودساخته و گوش نا آشنا هستند)، منظور و هدفی مشخص دارد و با هوشیارانه تماشا کردنِ فیلم‌هایش می‌توان به آن پی برد یا اینکه این فیلمساز اساسا علاقه‌ی زیادی به دیالوگ ندارد و قاب‌ها، سهم جدی‌تری نسبت به جمله‌ها  در روایت دارند و از همین رو، وقتی صدای گوینده‌ی رادیو یا تلویزیون در هر دو فیلم او وجود دارد، باید حواسمان جمع باشد که این یک سرنخ است برای آن که ما به جهان اثر پی ببریم؛ بنابراین با یادآوری سکانسی از «قصیده گاو سفید» که رضا (قاضی) در تاکسی نشسته و از رادیوی ماشین خبری رسمی درباره مقامات کشور خوانده می‌شود می‌فهمیم که حدس‌مان درست است و فیلم دوم صناعی‌ها می‌خواهد به مناسبات موجود میان سیستم حاکم بر کشور و مردم جامعه بپردازد، مناسباتی که من از آن به یک «تناقض خیلی غمگین» تعبیر می‌کنم و در این نوشته چگونگی این غمناکی را شرح می‌دهم.

 

برای دیدن ادامه مطلب به لینک زیر مراجعه کنید:نگاهی به فیلم قصیده گاو سفید